همچون دل صیاد که شد صید سپاهت
افتاده ام از چاله ى تقدیر به چاهت
پنهان شده خورشید، شب از راه رسیده است
با رد شدن باد ز گیسوی سیاهت
مانند همان سیب که از جاذبه افتاد
من را به زمین مى زند این طرز نگاهت
تو راهزنی آمده ای جان بستانى ؟
یا اینکه منم طفل یتیم سر راهت
...
محتاج توام مثل نفس گشته برایم
آن رفتن و این آمدن گاه به گاهت
weblog e ghashangi darid
mola ali negahdarat
movafagh bashid