قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

گردو

1)


قاطری را دیدم


با تابعیت ایرانی – کانادایی


بعد از چند سالی کار کردن



در خط


میدان احزاب تا فلکه اختلاس


دیگر انشاء نمیبرد


در آخور نشسته بود و به ریش



مردم میخندید


 


2)



هر گردی



گردو نیست


ولی جهان شبیه به گردو است


هر قدر هم موقع خوردن


مراقب باشی


باز دستانت سیاه میشود


۳)

  

از: یک مقام مسئول


به: فدراسیون بازی های محلی



زبان بازی



پشت هم اندازی



سند سازی



و فریب قاضی را



با قایم باشک ادغام کنید.



کودکان فردا



بازی های نو میخواهند ...



رونوشت: ستاد جنگیری کل کشور

 

دوستان نابلدی ما را در سپید نوشتن بپذیرید

دو راهی



اگر ز عشق غزل گفته ام اگر از کین ...



اگر به کفر سخن رانده ام اگر با دین ...



اگر به دیر مغان در پی شراب کهن ...



و یا به صومعه در گیر و دار مهر و جبین ...



اگر برای عبادت به هدیه دل بستم ...



بهشت، خانه زیبا، فرشته، حورالعین ...



اگر که دغدغه ام در بیان اصوات است ...



تکان نمیخورد ار نافم از والضالین ...



اگر که پشت علی خوانده ام نماز و سپس ...



معاویه ... و من و سفره ای بسی رنگین ...



اگر که دختر همسایه مرد از غم نان ...



و کوچه از سفر حج به ریسه شد آذین ...



اگر که خورده ام از سکه های طرح جدید ...



به قدر مکفی و لازم صد و چهل خورجین ...



اگر که بین دو راهی آدم و حیوان ...



گهی شبیه به آنم، گهی شبیه به این ...



...



نبوده دست خودم .... هجمه های آمریکاست



گهی ز روسیه آمد گهی ز کشور چین

جام هلالی

این شعر رو بصورت اول نوشتم و شاعر خوب و توانمند جناب مصطفی پور کریمی به شکل دوم پیشنهاد دادند من هر دو صورت رو دوست دارم


باختم هستی ام و خوش به خیالی هستم


حرفها دارم و در وصف تو لالی هستم


دستچین کرده تو را باغنگهدار فلک


مانده در باغچه ام... میوه کالی هستم


روزها میگذرد ...  ماه و تکرار خزان


من به هر ثانیه ام در پی سالی هستم


آنقدر  زل زده ام بر الف قامت... آه


از خط و خال الفبای تو دالی هستم


یوسف خفته به چاهم که اسیر تو شدم


پیرهن چاک بزن محو وصالی هستم


"عشق من با خط مشکین تو را... یادت هست؟


دیرگاهی است کزین جام هلالی هستم"


***********************************


باختم هستی ام و خوش به خیالم به خدا


حرفها دارم و در وصف تو لالم به خدا


دستچین کرده تو را باغنگهدار فلک


مانده در باغچه ام... میوه کالم به خدا


روزها میگذرد ...  ماه و تکرار خزان


من به هر ثانیه ام در پی سالم به خدا


آنقدر  زل زده ام بر الف قامت... آه


از خط و خال الفبای تو دالم به خدا


یوسف خفته به چاهم که اسیر تو شدم


پیرهن چاک بزن محو وصالم به خدا


"عشق من با خط مشکین تو را... یادت هست؟


دیرگاهی است کزین جام هلالم به خدا"