قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

به همین سادگی

 

در همین پیچیدگی های زمان، گاهگاهی ساده بودن لازم است

 

منعطف، آری کمی پر پیچ و تاب، صاف مثل جاده بودن لازم است

 

مثل سرو پر خرامان راست باش، پر صلابت، پر تلاطم، پر غرور

 

پیش مرد روستایی همچو بید، ساکت و افتاده بودن لازم است

 

جام ها را یک به یک باید شکست، بر سر منبر نشینان دغل

 

جامه را باید درید و خورد می، گاهی اهل باده بودن لازم است

 

لشکر دنیا اگر کافر شده است، یا که بسته اب را بر اهل حق

 

مثل حر بن ریاحی در نبرد عاقل و آزاده بودن لازم است

 

سر مکش در کار بی هوشان دهر، دل مده بر ناکسان زندگی

 

از برای آن کس بیچارگان، یار من آماده بودن لازم است

 

رگ غیرت

 

رگهای غیرت وتنم درد میکند

 

ای مرگ من برس که تنم درد میکند

 

کاشانه همیشگی ام باز کن دهان

 

در گوشه کمد کفنم درد میکند

 

از این ذلیل تر تو مخواهم به روزگار

 

آوخ که شیوه سخنم درد میکند

 

از هر طرف هجوم کلاغان هیز و زشت

 

من ریشه های نارونم درد میکند

 

وقتی لباسها به تنم زار میزنند

 

شاید که جیب پیرهنم درد میکند

 

آنها به نام مادری ام حرص داشتند

 

تنب و خلیج هموطنم درد میکند

 

نگذار بگذرد و همه بشنوند گفت

  

مرداب پیرم و لجنم درد میکند