بابای ما رفته است امشب خواستگاری
از چشمهایش عشق گردیدست جاری
شاید که پیغمبر به او گفته ست: حیدر
با ما بگو از دار این دنیا چه داری
بابای ما شیرین سخن شاه کلام است
گفته ست : مانند شما آموزگاری
در صفحه جانم پر است از شاهدانی
از جنس زخم جنگ های سخت و کاری
شاید که گفته با همان شرم و متانت
دنیاست مشتاق و علی از ان فراری
حتما خدا ان لحظه بر خود داده تبریک
گفته تبارک .... به .... عجب پروردگاری
...
پرسید پیغمبر که جان و عمر بابا
أیا وکیلم من ؟ بگو در سر چه داری
مادر سکوتی کرد از جنس رضایت
مادر سکوتی کرد مادر گفت آری
لحظه هاتون زعفرونی ، نیلوفرگونه و قشنگ
98658