قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

غزه

چه قدر سیب تنش زخمه ی دندان خوردست 

تیغ بر پیکرش از بارش باران خوردست

جای جای بدنش پنجه ز شیطان خوردست

هر کسی آمده یک تکه از این نان خوردست


باز با این همه اوصاف رجز می خوانند

روی از دشمن غدار نمی گردانند


این زمین وارث قد قامت عزالدین هاست

قدس او مامن موعود همه آیین هاست

کوس رسوایی و بی غیرتی بی دین هاست

سنگ او همکف شمشیر صلاح الدین هاست


مردهایش همه جنگ آور و با تدبیرند

حق خود را ز سران عربی می گیرند


حق او نیست که از تیغ، رخش چاک شود 

کودکش طعمه ی کفتار غضبناک شود

چادر دخترکانش پر از خاک شود

یا که از یاد بشر خاطره اش پاک شود 


غزه را غرق به خون تا به کجا می خواهند

نکند معرکه ی کرب و بلا می خواهند


...

می رسد عاقبت آن صبح خدا می داند 

رو سیاهی به تن دشمنشان می ماند

آسمان بانگ '' انا المنتقم''ی می خواند

کفر را از دل تاریخ برون می راند


تیغ در کف همگی منتظر آن روزیم

ما در آن جنگ نهایی به خدا پیروزیم


نذر عمه جانم

به شخصه عاشق این قالب تک بیتی هستم میشه همه ی حرف و تو یه بیت زد این تک بیت هم تقدیم به عمه جانم


هر چه را خواستم از فضل تو گیرم آمد 

مانده بی سر شدنم در ره زینب سلام الله علیها جانت

طبیب

غزل مثنوی  که شاید روزی کامل شد


وقتی به خلق خنده عطا میکند طبیب

دل را به گریه بر تو دوا میکند طبیب

طوفان که میشود همه دنبال ساحلند

ما را درون موج رها میکند طبیب

آواره میشویم و به حیرت که میرسیم

مجنون برای خویش سوا میکند طبیب

زیر زبانمان کمی از تربت تو را

مصداق واقعی شفا میکند طبیب

من را میان آه و پریشانی همه 

در بین زائران تو جا میکند طبیب؟

نعم الطبیب غیر تو درمان نخواستیم

ما درد خواستیم ... نه ... هجران نخواستیم

...