قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

حقیقت

ممکنه چند بیت از این مثنوی تکراری باشه چون در یه مثنوی اعتراضی دیگه کار شده بوده که قبلا نوشته بودم



به نام خالق حق و حقیقت   


بگویم ماجرایی از طبیعت


طبیعت خوی حیوانی، طمع، آز                   


ز انسان‌های صدرنگ و دغل باز


مرام پول، بیت المال، پستی                     


گذشت از حق، تسامح، خودپرستی


مهندس های فرهنگ چپاول


عمل منفی به حرف اما چو بلبل


نماز بی وضو ... (دست) نشسته


تیمم با نخستین روی پسته


به نام دین سر دین را بریدن


و اندر آخور دشمن چریدن


ز هر نخ انتهایش دست اینهاست


تمام حقه ها سرفصلش اینجاست


ز سقف آسمان نوبت به نوبت


سرازیرند در گرداب قدرت


یکی مکتب شناس و اهل فضل است


تمام قدرتش در نصب و عزل است


یکی مُفعِل به فا و سین دال است


و خارج از خطوط اعتدال است


یکی شان واردات باده دارد


به خارج هفت آقا زاده دارد


یکی خوش پوش شیک و با کلاس است


که رب النوع هر نوع اختلاس است


دروغ از پایه های زندگیشان


به همشهری، غریبه، دوست، خویشان


و اینها اهل شوخی و مزاحند


جلو یا پشت از هر دو جناحند


یکی در کار سحر و ساحری بود


به حق جن گیر خوب ماهری بود


ارادتمند بازی پیشه ها بود


به فکر شستن اندیشه ها بود


نه این که بود ... رفته ... هست اینجاست


کنار شهره، شهلا، پیش زیباست


چه گویم زین جماعت ای برادر


نباشد گوشمان از حرف حق  کر


ولی اینها تماما جاهل استند


ز یک رو شن حقیقت غافل استند


که تا خورشید در این کهکشان است


جهان دست ولایت پیشگان است


کلام آخرم کی اهل دنیا                           


نماند هیچ جز این کار اولی


که هر چیزی که کِشتی، داشت کردی         


همان در محشرش برداشت کردی


و اما عذرخواهی بنده را برای قافیه های من درآوردی پذیرا باشید



مطروحه جانباز شهید


نشئه شدی از نسیمی در راه میخانه دل


دیدی خراباتیان را مسکور پیمانه دل


با انجم دل ربودی جامی ز دستان ساقی


از دفتر سرخ ایثار، در بزم جانانه دل


سرمست از عطر جانان شب زنده داری نمودی


رنگین جگر کردی ازعشق، گشتی تو افسانه دل


دل دادی از دست، آنگه، آن راز پنهان عیان شد


خندید لیلا و مجنون گردید دیوانه دل


رنجید چون مرغ وحشی ازدست نامردمی ها


پرواز کردی چه زیبا، از بام ویرانه دل



انجم دل: اشک چشم

مرغ وحش: دل



تک بیتی

پیشاپیش عید فطر مباک و یک تک بیتی تقدیم تمام دوستان همدل



مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال


بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد


تکرارها


خوانده ام نام شما را بارها


شد دهان خوشبو از این تکرارها


ها کنم یا آه، نی، هو میکشم


رفت از آئینه ام زنگارها


نار می افشانم از صهبای چشم


نور میریزم به پای یارها


دق زدن۱ هایم به ابواب شماست


سینه شد گنجینه اسرارها


شهد شیرین وصالم گشت، مرگ ۲


چونکه با شه میکنم دیدار ها


گفته اند این را و می گوییم باز


هست کیشم مهر بر دلدارها۳



۱- دق زدن : گدایی کردن

2- حدیث فمن یمت یرنی

3 - همی گویم و گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدارها