ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلدار من همیشه که آزار خوب نیست
این جمله ی: خدای نگهدار ...خوب نیست
آری شبیه مرد زلیخای قصه ام
یوسف فروختن سر بازار خوب نیست
مخمور صبر کوزه ی میخانه ها منم
بازی سنگ با جگر یار خوب نیست
گفتی که میروی و مرا دفن میکنی ...
... در خاطرات کهنه ات ... این کار خوب نیست
بشکن سکوت را و صدایم بزن ببین
فعل رضایت تو ... نه .... اینبار خوب نیست
سلام
امیدوارم که حالتون خوب واوقات به کامتون باشه
خسته نباشید و خداقوت
وبلاگ جالب و پرمحتوایی دارید
و باید بگم که بی نظیر و معرکس
خواستم بهتون بگم اگه موافق به تبادل لینک باشید من خوشحال میشم وب قشنگ شمارولینک کنم وباعث افتخارم میشه
پس یه سر به وب سایت من بزنید اگه موافق بودید منو با نام آموزش نرم افزار CATIA لینک کنید و بعد بگید که شما رو با چه اسمی لینک کنم
منتظر شما هستم
موفق باشید
یاعلی
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست.
زیبا بود.
حق یارتان...
إنـّی هاربٌ منک إلیک . . .
می گویند، پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود.
همه ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و
ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید، امروز اوضاع خیلی بی ریخت است،
همه ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد،
پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه پدر چسباند.
شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید، اوضاع بی ریخت است،
به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله».
هر کجا متوحش شدید، راه فرار به سوی خداست.
"از فرمایشات مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی"
انسان به واسطه ضربان قلبش زنده نیست،
حیات او به غذا و خوراک وابسته نیست،
او به لطف خدا زنده است
فقط خداست
که مــی داند
وزن دعـــای
پاکــ و خالـص
چـقدر استـــ.
غم را خدا نیافرید، انسان آفرید - خوش بختی تـنـهـا پیشنهاد خدا به انسان بود، اما انسان ها زشتیهـا را خلق کردند و امروز پژواک گذشته خویش را ملاقات میکنند.
بازی سنگ با جگر یار خوب نیست ...
بیت چهارم
مصرع اول
دفن میکنی... یک حرف جا افتاده
میتونید اگر دوست داشتید اصلاحش کنید.
نظر خصوصی
دلدار من همیشه که آزار خوب نیست ...
دردآشنا شده ام
چہ قصه ے آشنا و تکراری اے ...