قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

نقش جهان


نصف جهان خلاصه ی نقش جهان تو

شد پایتخت زندگی ام اصفهان تو

زاینده رود میشود از چشم من روان

رستم که میرسد به سر هفت خوان تو

حتی محل به تاج محل هم نمیدهد 

شهری که سوخت در طلب سیستان تو

جمشید تخت شاهی خود را به من سپرد

وقتی شدم کبوتری از آسمان تو

طعنه زده به رنگ شب و باد گیر یزد

رد میشود نسیم که از گیسوان تو

ارگ بم ام و زلزله من را فرو نریخت

خوردم ترک ز آتش زخم زبان تو

ماهی شده اسیر نگاه پلنگ ها

در ابتدای ساحل مازندران تو


تقدیر



پوسیده تر از عشق طنابی به جهان نیست 


زخمی متعفن تر از این زخم زبان نیست 


لبخند و مدارا که نه ... ای زندگی اما


پاداش وفاداری من آب دهان نیست


اندوه بهار است که جان میکنم اینبار 


زردی درختان ثمر فصل خزان نیست


قامت به تمنای خیانت زد و عمریست


هنگام قضا کردن تقدیر، اذان نیست


آسودگی! از کوچه ما هم گذری کن 


این درد به اندازه ی ظرفیت مان نیست