باز نمرود پی آتش کین آمده است
و بنی فتنه به سلاخی دین آمده است
سامری رخت شیوخ عربی پوشیده
گاو با پینه ی بر روی جبین آمده است
فکر جنگ است ولی جنگ جگر میخواهد
نیزه و خنجر و شمشیر و سپر میخواهد
جنگ سخت است از آن خون و خطر میجوشد
مرد جنگی و یل اهل خطر میخواهد
با یلی در پی جنگند که نامش "عیسی" است
شیعه ى حیدر کرار و غلام زهراست
ما نمردیم که تاریخ بگوید روزی
"شیخ قاسم" به صف این همه حیوان تنهاست
نحن ابناء همان شیر جمل اندازیم
صبر داریم که با صلح و صفا دم سازیم
لیک اگر اخم کند مرجعمان میبینید
که ز سرهای شما کوه احد می سازیم
کشتی نوح گذر میکند از طوفان ها
از خطرها تله ها حادثه ها بوران ها
تبر از شانه ی "عیسی" سر بت می شکند
رو شده حقه کذاب ترین چوپان ها