ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خوشم به خلوت خود با خیال و خاطره ات
و چشم های نجیب و نگاه باکره ات
کجا به غیر محیط وجود تو یکجاست
دوا و درد ... دو خط از شعاع دایره ات
نه کوه نور نه دریا ... چرا به سمت دلم
کشیده لشکری از خنده های نادره ات؟؟
گره زدم سر زلف تو را به بند دلم
چقدر شانه شکسته در اینهمه گره ات
***
شبیه حضرت موسی ... و یا نه ... فرعونی
که پایتخت دلم شد به نام قاهره ات
خوشم به خلوت خود با خیال و خاطره ات

گره زدم سر زلف تو را به بند دلم
چقدر شانه شکسته در اینهمه گره ات
عالی... چرا کاملش رو نمینویسید؟ کلا یه موضوع تاریخ یا مذهبی باید تو ادبیات شما باشه دیگه؟؟ فرقی نمیکنه عاشقانه برای کی باشه :)) عجب.
از فیروزه کندم... اینجا مینویسم...