قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

نذر سردار شهید سعید سیاح طاهری

تقدیم به شهید مدافع حریم ولایت سردار شهیدحاج سعید سیاح طاهری باشد که کمترین را دعا کند 


بخوان دعای فرج را که یار آمدنی است

و بعد از این همه سال انتظار آمدنی است


به خون پاک تمام مدافعان حرم 

برای امر فرج، خون بکار آمدنی است


تواصوا به خدا و "تواصوا بالصبر"

در ایستگاه شهادت قطار آمدنی است


به حکم "ان مع العسر یسر" فهمیدم

که حال خوش پی حال نزار آمدنی است


تو آمدی و قوانین عشق ثابت کرد

در ابتدای زمستان بهار آمدنی است


٢٧ دی ماه ١٣٩٤


لبیک یا روح الله



وقتی کسی فرزند روح الله باشد

باید صبور و مؤمن و آگاه باشد


دشمن شناسی، تیزهوشی و بصیرت

از جلوه های شاخص این راه باشد


ربطی به نسبت یا که هم خونی ندارد

فرزند پیغمبر، شده... گمراه باشد


ترک و عرب ایرانی و افغان مهم نیست

چون فارق التحصیل دانشگاه باشد ...


هر کس خودش را زاده ی "خورشید" دیده است

باید که سرباز سپاه "ماه" باشد


...


بعضی سخنها نور در قلب سیاهی است

حتی اگر در پرده و کوتاه باشد


لبیک با روح خدا را رهبرم گفت

تجدید پیمان با رسول الله باشد


در قطع رابطه آل سقوط با ایران


روزی کلاغ خیره سری از سر درخت 

با حرص و تنگی نظرش قهر کرد و رفت

پرسید عابری که: چه داری ز خویشتن؟

میگفت: قار و قار ... نه میگفت: نفت و نفت


میگفت: من چنین و چنانم قلندرم

صاحب کلید کعبه ام و خادم حرم

در سوریه، عراق، یمن، غزه، زاریا

در خون بیگناه ترین ها شناورم


دستور سر بریدن و تخریب میدهم

آشوب با مناقشه ترتیب میدهم 

تا دستمزد حرمله ها و یزید را 

با رغبت تمام، من از جیب میدهم


هیزم به آتش همه جنگ ها منم

از عاشقان تفرقه ام دو بهم زنم

شب قطعنامه ها، همه را نقض میکنم

در روز از حقوق بشر حرف میزنم


اما درختِ پیر و صبور استوار بود

آری نماد غیرت و با اعتبار بود

بر شاخه های سبز و تنومند این درخت

صدها هزار قمری عاشق سوار بود


لبخند زد درخت: که از قهر یک کلاغ

هرگز نمیرسد تلفاتی به جان باغ

آنکس که گمره است به مقصد نمیرسد

حتی اگر به او بدهی نقشه و چراغ


او گفت با کلاغ : تو را حس نکرده ام 

بر ما نمیرسد ز نبود تو هیچ غم

در فقه ماست اینکه ز آب دهان سگ 

هرگز نجس نمیشود این بحر محترم 


عابر نظر به حال کلاغ حسود کرد

نفرین به خاندان و سران سعود کرد

با حسرتی ز جهل جهان گفت با خودش:

با ما هر آنچه کرد نفاق یهود کرد

به شیخ شهید

عاقبت حوصله طایفه سر خواهد رفت

شب و تاریکی از این سو به سحر خواهد رفت

دست بر قبضه ی شمشیر همه منتظریم

از کمان علوی تیر به در خواهد رفت 

در پی ساخت بین الحرمینی دیگر 

شیعه این بار سر آسیمه، به سر خواهد رفت

آل منحوس یهود است پی جنگ ولی ... 

این "سعودی" است که از معرکه در خواهد رفت

چون ولی نعمت ما اذن دهد، إذن جهاد

سر این قوم، پی "شیخ نمر" خواهد رفت 


نذر پدر و مادر آسمانی (سالروز عروسی حضرت زهرا س و امیرالمومنین ع)


بابای ما رفته است امشب خواستگاری
از چشمهایش عشق گردیدست جاری
شاید که پیغمبر به او گفته ست: حیدر 
با ما بگو از دار این دنیا چه داری
بابای ما شیرین سخن شاه کلام است
گفته ست : مانند شما آموزگاری 
در صفحه جانم پر است از شاهدانی
از جنس زخم جنگ های سخت و کاری
شاید که گفته با همان شرم و متانت
 دنیاست مشتاق و علی از ان فراری
حتما خدا ان لحظه بر خود داده تبریک
گفته تبارک .... به .... عجب پروردگاری
...
پرسید پیغمبر که جان و عمر بابا
أیا وکیلم من ؟ بگو در سر چه داری  
مادر سکوتی کرد از جنس رضایت
مادر سکوتی کرد مادر گفت آری

گفت نه

خواست آرامش بگیرد گفت: نه
چشم هایش خیره زل زد گفت: نه
ماه من در رفت و آمد بود وهست 
رفت بار دیگر آمد گفت: نه
گفتمش با چشم بسته تا: قبول
هر چه می خواهی تو باشد گفت: نه
مست جام چشم هایش بودم و 
جای جاری کردن حد گفت: نه 
نا امیدی با دلم بیگانه است
بار آخر چون مردد گفت: نه

نامه ای به حاج احمد


دلم امشب گرفته حاج احمد، 
میخوام اینجا برات قصه بگم
از رگای طناب غیرتمون 
یا دلای بخون نشسته بگم 
 
یکی بود و یکی نبود نمیخواد 
شهرمون گنبد کبود نمیخواد
گوش و عادت دادن به نشنیدن، 
چشمها جز غبار و دود نمیخواد 

چند ساله تو شهر چادریا، 
مثل اصحاب کهف میمونن
زنهامون توی جشنواره ی 
فجر برا مردا ترانه میخونن

مردم اینجا برا کمک کردن 
یخ میریزن با آب رو سرشون
چالش روزگار ما اینه 
وا کنن مشکلات و از سرشون

معنی ارزش و عوض کردن
عوضی ها شدند با ارزش
اینجا تسلیمْ پیش ظالم ها
شده تأویل اونها از نرمش

مدرک اقازاده ها رو ببین
همگی انگلیسی الاصله
هر جایی اختلاسه یا دزدی 
یه سرش هم به این طرف وصله

فقط از همت ها و باکریا 
نردبون ساختیم یا جاده
شعار جنگ تا فلسطین 
هم از سر خیلیامون افتاده

بدترین اتفاق این سالا 
رقص بود و دست با هورا
نه فقط تو یه روز معمولی 
وسط ظهر ظهر عاشورا 

پشت کردند بعضی نامردا 
به فلسطینی و به لبنانی
توی میدون انقلاب گفتن 
جمهوری جمهوری ایرانی

عده ای هم به اسم خط امام 
رد شدن از خطوط با شادی
ریشه انقلاب و میخواستن 
بزنن تو مسیر آزادی

خیلیا بعد اقا روح الله 
بغضها دارن از علی حاجی 
تشنه های ریاست و قدرت 
ادمکهای صندلی حاجی

 بعضیا هر چی پیر تر میشن 
از سر مصلحت دروغ میگن
جعل میشه تو شهر خاطره ها 
تو بیابون فتنه ها ریگن 

دلمون خوش به یک بسیجی بود 
خواست فکرش تو شهر ریشه کنه 
اما اون هم به جاده خاکی زد 
رفت خونه نشینی پیشه کنه

اونکه سر فصل خشکسالی شد 
صاحب سازمان "باران" ه
شیخ سیرجانی عدالتخواه 
چند ساله که توی زندانه

از جماران صدای فتنه میاد 
این صدا قلبمو میلرزونه
نگرانم برای اسم امام 
نگرانیم منو میترسونه

افتخار وزیر خارجمون 
دست دادن به دست ابلیسه
مرد دیروز سیزده ابان 
کاسه ی آمریکا رو میلیسه

اینا ایرانی و قوی نمی خوان
مستقل یا که روی پای خودش
گردن کج میخوان و دست دراز
که نباشه به اتکای خودش

نمی خوام تو اسارت و غربت 
بیشتر از این اذیتت بکنم
باشه تا مردای سیاست رو
متوسل به غیرتت بکنم

با همه حرف ها و درد دلام 
غم به دل راه ندی تو فرمانده
ما مطیعیم بر ولی فقیه 
همه آماده ایم و آماده

ما هنوز مرد خیبریم حاجی 
ما هنوز توی سنگریم حاجی
خیالت تخت صد تا جون داریم 
تا أبد پشت رهبریم حاجی