ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خشم نهفته در دل دریا تو
قسمت شبیه صخره و تنها تو
این مسئله به دست که مطرح شد
تبدیل کردی اش به معما تو
میشد ضمیر ما سر این جمله
میشد که جمعِ من بشود با تو
اینجا زمان همیشه یکی بوده
آینده و گذشته و ... حالا تو
بی تو به سر نمیرسد این قصه
پایین پر از دروغ ... و بالا تو
سلام
خدا قوت
ببخشید که دخالت میکنم آقای شاعر اما چند تا نکته به ذهنم میرسه
اول اینکه به نظر میاد موقع سرودن این شعر یه کم عصبانی بودید
چون آهنگ شعرتون خشنه با خشم هم شروع میشه
حالا از دست کی و چی به ما مربوط نمیشه
دوم اینکه توی بیت سوم، مصرع دوم
به نظرم بنویسید
: میشد که جمع بشود من با تو
وزن بیشتر رعایت میشه
سوم اینکه کلا نفهمیدم شعر یعنی چی مخصوصا بیت آخرش
به نظرم باید براش شرح بنویسید
به هر حال به تلاش خودتون در زمینه سرودن ادامه بدید
پ و من الله توفیق
بی تو به سر نمیرسد این قصه